کافه باحالا
به سلامتی اون روزایی که وقتی روی صندلی میشِستیم پاهامون به زمین نمیرسید

 


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 25 خرداد 1398برچسب:اسلوچت + بهترین چت روم ایرانی , :: 13:8 :: توسط : امیرحسین

روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است.ساعتی معمولی امّا با  

خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود.بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد

و  آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و

وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.کودکان به محض این که

موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را

گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد.کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز

از ادامۀ جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر

بدهد.کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، "چرا که نه؟ به هر حال، کودکی

صادق به نظر میرسد."پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد.بعد از اندکی

کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار علوفه بیرون آمد.کشاورز از طرفی

شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد.پس

پرسید، "چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟"پسرک پاسخ داد، "من کار

زیادی نکردم؛ روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت

را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم."ذهن وقتی که در آرامش باشد بهتر

از ذهنی که پر از مشغله است فکر میکند.هر روز اجازه دهید ذهن شما اندکی آرامش یابد و

در سکوت کامل قرار گیرد و سپس ببینید چقدر با هوشیاری به شما کمک خواهد کرد

زندگی خود را آنطور که مایلید سر و سامان بخشید.


ارسال شده در تاریخ : 25 خرداد 1393برچسب:, :: 13:6 :: توسط : امیرحسین

ﭘﺴﺮ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻓﺮﻭﺵ ﺧﺮﺕ ﻭ ﭘﺮﺕ ﺩﺭ ﻣﺤﻼ‌ﺕ ﺷﻬﺮ، ﺧﺮﺝ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ

ﻣﯿﺂﻭﺭﺩ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺩﭼﺎﺭ ﺗﻨﮕﺪﺳﺘﯽ ﺷﺪ. ﺍﻭ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺳﮑﻪ ﻧﺎﻗﺎﺑﻞ ﺩﺭ ﺟﯿﺐ ﺩﺍﺷﺖ. ﺩﺭ

ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ، ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺗﻘﺎﺿﺎﯼ ﻏﺬﺍ ﮐﻨﺪ. ﺑﺎ

ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺶ ﮔﺸﻮﺩ، ﺩﺳﺘﭙﺎﭼﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻏﺬﺍ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ

ﺁﺏ ﺧﻮﺍﺳﺖ. ﺩﺧﺘﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﺳﺖ. ﺑﺮﺍﯾﺶ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺮ

ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻭﺭﺩ. ﭘﺴﺮﮎ ﺷﯿﺮ ﺭﺍ ﺳﺮ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻭ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﮔﻔﺖ: ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻡ؟

ﺩﺧﺘﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﻫﯿﭻ. ﻣﺎﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺩﻩ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﮑﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ

ﺩﻫﯿﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻧﮑﻨﯿﻢ. ﭘﺴﺮﮎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺻﻤﯿﻢ ﻗﻠﺐ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ.

ﭘﺴﺮﮎ ﮐﻪ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﮐﻠﯽ ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﺮﮎ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺟﺴﻤﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﻮﯾﺘﺮ

ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺍﯾﻤﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯼ ﻧﯿﮑﻮﮐﺎﺭ ﻧﯿﺰ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺷﺪ. ﺗﺎ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻭ

ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺑﮑﺸﺪ. ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻌﺪ... ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻣﻬﻠﮑﯽ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺷﺪ.

ﭘﺰﺷﮑﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻭﯼ ﻋﺎﺟﺰ ﺷﺪﻧﺪ. ﺍﻭ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯼ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ. ﺩﮐﺘﺮ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﮐﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ

ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻓﺮﺍﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪ. ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﻧﺎﻡ ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ

ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺷﻨﯿﺪ، ﺑﺮﻕ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﺷﺪ. ﺍﻭ ﺑﻼ‌ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ. ﻣﺼﻤﻢ ﺑﻪ

ﺍﺗﺎﻗﺶ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻋﻬﺪ ﮐﺮﺩ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ، ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺠﺎﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭﯼ ﺑﮑﺎﺭ ﮔﯿﺮﺩ.

ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﺸﻤﮑﺶ ﻃﻮﻻ‌ﻧﯽ ﺑﺎ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﺭﺳﯿﺪ. ﺭﻭﺯ ﺗﺮﺧﯿﺺ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻓﺮﺍ

ﺭﺳﯿﺪ. ﺯﻥ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻟﺮﺯ ﺻﻮﺭﺗﺤﺴﺎﺏ ﺭﺍ ﮔﺸﻮﺩ. ﺍﻭ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻋﻤﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ

ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺻﻮﺭﺗﺤﺴﺎﺏ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﺪ. ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﺤﺴﺎﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﺟﻤﻠﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺶ ﺧﻮﺭﺩ:

ﻫﻤﻪ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﻀﺎ ﺩﮐﺘﺮ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﮐﻠﯽ ﺯﻥ ﻣﺎﺕ ﻭ

ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻧﺮﻭﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﭘﺴﺮﮐﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ

ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﯾﮏ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﯿﺮ ﺁﻭﺭﺩ. ﺍﺷﮏ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺯﻥ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﺷﺪ.

ﻓﻘﻂ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﮕﻮﯾﺪ: ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮ... ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﻬﺎ ﻭ ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺟﺮﯾﺎﻥ

ﺩﺍﺭﺩ.


ارسال شده در تاریخ : 25 خرداد 1393برچسب:, :: 13:6 :: توسط : امیرحسین

الو؟؟..خونه ی خدا؟..الو..الو..سلام...کسی اونجا نیس؟؟ مگه اونجا خونه ی خدا نیس؟؟؟ یس چرا کسی جواب نمیده؟؟؟ یهو ی صدای مهربون...مثل اینکه صدای ی فرشتس...بله باکی کارداری کوچولو؟ _خداهس؟باهاش قرار داشتم....قول داده امشب جوابمو بده. _بگو من میشنوم. کودک متعجب پرسید:مگه توخدایی؟ من با خدا کاردارم -هرچی میخوای ب من بگو قول میدم بخدابگم. _صدای بغض الودش گف:یعنی خدام منو دوس نداره؟؟؟ فرشته ساکت بود،بعداز مکثی ن چندان طولانی،ن خیلی دوستت داره،مگه کسی میتونه تورو دوس نداشته باشه؟ بلور اشکی ک در چشمانش حلقه زده بودبافشار بغض شکست و برروی گونه اش غلطید وبا همان بغض گف:اصلا اگه خدا باهام حرف نزنه گریه میکنماااا.. بعداز چن لحضه هیاهوی سکوت:بگو زیبا بگو هر انچه در دل کوچکت سنگینی میکندبگو:دیگه بغض امانش رابریده بودبلندبلند گریه کردوگف:خداجون،خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم بهت بگم توروخدا نذار بزرگ شوم،تورو خدا..چرا؟این مخالفت تقدیره.چرادوس نداری بزرگ شوی؟_اخ من تورو خیلی دوس دارم.قدمامانم، دهتا دوس دارم،اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟نکنه یادم بره روزی بهت زنگ میزدم؟نکنه یادم بره باهات قرار میزاشتم؟مثل بقیه ک بزرگ شدن وحرف منو نمیفهمن.مثل بقیه ک بزرگن وفکرمیکنن من الکی میگم باتو دوسم.مگه باهات دوس نیسم؟پس چرا کسی حرف منو باور نمیکنه؟خداچرا حرفای بزرگا سخت سخته؟مگه اینطوری نمیشه باهات حرف زد؟؟ _خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:ادم محبوبترین مخلوق منه چ زود خاطراتش رو ب ازای بزرگ شدنفراموش میکنه.کاش همه مثل تو ب جایخواسته های عجیب غریب منو از خودم میخواستم تا تمام دنیادردستانشان جای میگرفت.کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهیشان میخواستند.دنیا برای تو کوچک است.. بیا تا همیشهکوچک بمانی و هرگز بزرگ نشوی...کودک کنار تلفن،درحالی ک لبخندبر لبانش بود دراغوش خدا بخواب همیشگی فرو رف.


ارسال شده در تاریخ : 25 خرداد 1393برچسب:, :: 13:6 :: توسط : امیرحسین

يا مقلب القلوب و الابصار.

يا مدبر اليل و النهار.

يا محول الحول و الاحوال.

حول حالنا الي احسن الحال.


دستان پر مهر بهار، طبيعت خفته را ازخواب بيدار مي‌سازد، و زمين و درخت رازهاي رنگارنگ و عطر آگين خويش را نثار ما مي‌كند.
در سال تازه ، آگاهي، سلامتي، آرامش و شادي واقعي براي همگان آرزومنديم.


مطابق طالع بینی چینی سال 1393 سال اسب است و ویژگی های آن به شرح زیر است:

سالی پر انرژی، سال روشنایی، گرمی و مهربانی است و متولدین این سال باهوش و ذکاوتند، می خواهند مورد توجه واقع شوند و سرمایه گذار، خاکی و مستحکم، در محل کار فعال هستند.

متولدین سال اسب محدودیت را تحمل نمی کنند، بی تابند و مستقل و کمتر به نصایح گوش می دهند.شکست موجب بدبینی آنها می شود. دخالت در همه کارها کرده و پروژه ها را خوب به پایان می برند.

دوستان گلم

هرجا هستین

هرکاری میکنین

تو هر حالی هستین

امیدوارم سال خوبی داشته باشین

سال نو مبارک


ارسال شده در تاریخ : 25 خرداد 1393برچسب:, :: 13:6 :: توسط : امیرحسین

خری آمد به سوی مادر خویش ***** که ای مادر چرا رنجم دهی 
 
     برو امشب برایم خواستگاری ***** اگر تو بچه ات را دوست داری
 
     بگفت مادر به قربان نگاهت ***** به قربان دو چشمان سیاهت
 
 خر همسایه را عاشق شدم من ***** کسی ندارد خری زیبا تر از آن خر 
 
     خر مادر بگفت پالان به تن کن ***** بزرگان محل را تو خبر کن
 
     همه خرها بیامد در طویله ***** همان طوری که رسم است در قبیله
 
     خران از شور عرعر می نمودند ***** ز شربت کام شیرین می نمودند
 
     خر محضر کتاب خود بگشاد ***** وصال این دو خر این طور بخواند
 
     که ای دوشیزه خانم کی آیی ***** به عقد دایم این خر در آیی
 
    میان جمعیت خری ندا داد ***** عروس رفته بچیند یونجه در باغ
 
    به امید خوشی و شادمانی ***** برای این دو خر در زندگانی


ارسال شده در تاریخ : 25 خرداد 1393برچسب:, :: 13:6 :: توسط : امیرحسین

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.


ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز…..

 
وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش

 

باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن می‌سوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک  بزن … نمک …

 
زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟

 

شوهر به آرامی گفت : فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه بلائی سر من میاری!


ارسال شده در تاریخ : 25 خرداد 1393برچسب:, :: 13:6 :: توسط : امیرحسین

اغــــوش گرمم بـاش بگـذار فراموش کنم لــحــظـه هــایی


کــه در سـرمــای بـــیــکـسـی لرزیـــدم ...


ارسال شده در تاریخ : 25 خرداد 1393برچسب:, :: 13:6 :: توسط : امیرحسین


ارسال شده در تاریخ : 25 خرداد 1393برچسب:, :: 13:6 :: توسط : امیرحسین

پرنده ای که رفت بگذار برود

هوای سرد بهانه است ...

هوای دیگری به سر دارد . . . !


ارسال شده در تاریخ : 25 خرداد 1393برچسب:, :: 13:6 :: توسط : امیرحسین


ارسال شده در تاریخ : 25 خرداد 1393برچسب:, :: 13:6 :: توسط : امیرحسین

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 54
بازدید ماه : 64
بازدید کل : 14538
تعداد مطالب : 11
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1



Alternative content